سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندکى که با آن بپایى به از بسیارى که از آن دلگیر آیى . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط خون جگر:   وابسته به وب سایت شیعی 14 معصوم  

وجوه مشترک وهابیت با خوارج یکشنبه 86 اسفند 19  9:44 عصر

وجوه مشترک و مشابهت هاى رفتارى وهابیان با خوارج عبارت است از:

1. وهابیان انسان ها را مى کشند و آبادانى را از بین مى برند و مسلمانان را از دم تیغ برّان مى گذرانند ـ به این دلیل و بهانه که آنها از میّت طلب شفاعت مى کنند و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و صالحان توسل مى جویند ـ در این صورت همان افکار خشک و بسته خوارج در فهم اسلام، به ذهن تداعى مى کند.

2. وهابیت حکم به شرک کسانى مى کند که با عقاید آنها مخالف اند و به ایشان خطاب مى کنند «یا مشرک» و «یا کافر» با این برخورد افکار خوارج در مواجهه با مسلمین به ذهن مى آید، آنان به خیال خود احتیاط پیشه کرده و یک دانه خرما را به احتمال آنکه صاحب آن راضى نیست، نمى خورند و یا از کشتن خوک ولگرد، به احتمال اینکه مال یک فرد کتابى که در ذمه اسلام است، خوددارى مى کنند! این در حالى است که با تمام خودبینى و گستاخى، صحابى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را که روزه دار و در گردنش قرآن بود به شهادت رساندند

 (( این شخص عبدالله بن خباب یکى از اصحاب رسول مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) است خوارج او را ـ در حالى که روزه ماه رمضان داشت و قرآن در گردنش بود ـ به شهادت رساندند و همسر حامله وى را با دریدن شکم شهید کردند. زیرا آن دو از على(علیه السلام)تبرّى نجستند. خوارج با بى شرمى تمام به او گفتند: همان قرآنى که در گردن تو است به ما امر مى کند که تو را بکشیم و وى را در حاشیه نهر کشتند و خونش در نهر جارى گشت. از جمله کارهاى خوارج این بود که زنان مسلمان را اسیر مى گرفتند و آنها را در میان خودشان خرید و فروش مى کردند. زمانى زن زیبایى را به اسارت گرفتند و او را براى فروش به مزایده گذاشتند و بهاى را آن قدر بالا بردند که در نتیجه از میان آنها کسى بلند شد و زن اسیر شده را به قتل رساند و گفت او کافر است. نزدیک بود میان مسلمانان فتنه به پا کند، پس باید کشته شود، کشف الارتیاب، ص 97. ))
و با ریختن خونش به خدا تقرب جستند! و مسلمانان را مى بینى که به خاطر ترس از خشمشان و براى حفظ جانشان، تظاهر مى کنند که اهل کتاب بوده و اظهار نمى کنند که مسلمان هستند!

(( گروهى از مسلمانان با خوارج برخورد کردند، خوارج از آنها پرسیدند شما کى هستید؟ در میان این گروه فرد دانایى، به بقیه   گفت: بگذارید من جواب دهم. گفت ما گروهى از اهل کتاب هستیم و به شما پناه آورده ایم تا کلام خدا را بشنویم و سپس در جایى که زندگى مى کنیم تبلیغ نماییم. خوارج گفتند: شما در ذمه پیامبرتان هستید. بعد این گروه چیزى از قرآن از خوارج شنیدند و کسانى را همراه آنها فرستادند تا آنها را به محل زندگى شان برساند، السیرة الحلبیّه، ج 3، ص 140. ))

هر کس که امام على بن ابیطالب(علیه السلام) را ستایش مى کرد و جز خیر درباره او چیزى نمى گفت، خونش را مى ریختند.

وهابیت نیز آیه کریمه ( و اَنَّ المساجدلله فلاتدعوا مع الله احداً )

(( سوره جنّ، آیه 18. ))

 یعنى همانا مساجد از آن خدا است، پس هیچ کس را با خدا نخوانید، بر کسى تطبیق مى دهند که به قبر نبى اکرم(صلى الله علیه وآله)یا به قبر صحابى جلیل، یا یکى از صالحان متوسل مى شود. خوارج نیز آیاتى را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، بر مسلمین و مؤمنان حمل مى کردند

 (( بخارى،ج4، ص194. ))!

 ابن عمر در این باره مى گوید: خوارج به آیاتى مراجعه مى کردند که در مورد کافران بود، سپس آن را بر مؤمنان تطبیق مى دارند، ابن عباس هم مى گوید: مثل خوارج نباشید چرا که آیات قرآن را بر اهل قبله تطبیق مى کردند در حالى که آنها درباره اهل کتاب و مشرکان نازل شده بود ولى اینان به مفاد آیات جاهل بودند

 (( کشف الارتیاب، ص 124. )).

در نتیجه این برداشت جاهلانه، خون ها مى ریختند و اموال مسلمین راتاراج مى کردند. وهابیان کسى که مخالف عقایدشان باشد، حکم به شرک او مى کنند و مال و خون او را مباح مى شمارند. اینان دارالاسلام را دارالحرب و خودشان را دار الایمان مى دانند که باید به شهر آنها هجرت شود. در صورتى که از ضروریات دین این است که هر کس شهادتین بر زبانش جارى کند، خونش محفوظ است و در جرگه مسلمین قرار مى گیرد. در سود و زیان مسلمین شریک است. و نیازى نیست که انسان خود را به سختى افکند و قلب شخصى را بشکافد تا معلوم گردد ایمان در قلبش رسوخ کرده و یا اینکه اسلامش زبانى بوده است!! شاید این امر براى وهابیت از ضروریات نیست چرا که همیشه در صدد تکفیر کسانى اند که به عقایدشان ملتزم نیستند و گویا این آیه شریفه را فراموش کرده اند که: ( و لا تقولوا لمن القى الیکم السلام لست مؤمناً )

(( نساء (4)، آیه 94. به کسى که اظهار اسلام مى کند نگوئید مسلمان نیستى. ))

و یا این روایت را نشنیده اند: که پیامبر(صلى الله علیه وآله) سپاهى را به فرماندهى اسامه به سوى قبیله بنى ضمره فرستاد. آنان در راه با مردى به نام مرداس بن نهیک برخورد کردند که همراهش گوسفندان و شتر سرخ مویى بود. وقتى مرداس آنها را دید، به غارى پناهنده شد و اسامه هم دنبالش رفت. وقتى مرداس به کوه رسید، گوسفندان خود را آنجا گذاشت و بعد به طرف سپاه اسامه رفت و گفت: « السلام علیکم اشهدان لااله الاّالله و انّ محمداً رسول الله ». اما اسامه توجهى به او نکرد و به خاطر گوسفندان و شترش وى را کشت. وقتى جریان را براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفتند، آن حضرت به اسامه فرمود: چگونه کسى را که « لااله الااله» مى گوید، مى کشى؟ اسامه گفت: یا رسول الله، « لااله الااله» را گفت تا در امان باشد! پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: آیا تو قلبش را شکافتى و درون آن را نگاه کردى

(( الدرالمنثور، ج 2، ص 357، مجمع البیان، ج 3، ص149. ))؟

خداوند، حادثه را براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)بیان نمود و به پیامبر خبر داد که اسامه آن شخص را به جهت شتر و گوسفندانش کشته است.

خوارج

 (( مسند احمد، ج2، ص18، الجامع الصحیح، ج 4، ص481. ))

 از دین خارج شدند، همانند خروج تیر از کمان ـ و یا خوارج در دین عمیق

 (( مرحوم امین در صفحه 101 کشف الارتیاب مى گوید: «فأن المراد بالتعمق فیه ـ و اله العالم ـ التشدد فیه و تکلف ما لم یکلف الله به وَ نحوذلک» سخت گرفتن در دین و به مشقت انداختن خود در حالى که خداوند تعالى چنین مشقتى را بر آنها تحمیل نکرده.... ))

 شدند تا اینکه از آن خارج شدند مثل خروج تیر از کمان

(( مسند احمد، ج 2، ص 18، الجامع الصحیح، ج4، ص481 )).

 ما بیم آن داریم که قول نبى اکرم(صلى الله علیه وآله)هنگامى که از او درباره سرزمین نجد (( چون سخن از این روایت شد، سزاوار است که در این زمینه مطالبى براى خوانندگان بیان شود:

در ابتدا گفتنى است که تمام احادیث نقل شده از منابع اهل سنت، بر طبق متن اصلى بیان مى شود تا اصل  امانت حفظ شود:

احمد حنبل در مسند خودش از ابن عمر نقل مى کند: «ان النبى(صلى الله علیه وآله)قال اللهم بارک لنا فى شامنا، اللهم بارک لنا فى یمننا قالوا و فى نجدنا قال اللهم بارک لنا فى شامنا اللهم بارک لنا فى یمننا قالوا و فى نجدنا قال هنالک الزلازل و الفتن منها او قال بها یطلع قرن الشیطان و نیز بخارى در کتاب الفتن از ابن عمر نقل مى کند: ذکرالنبى ـ (صلى الله علیه وآله) ـ اللهم بارک لنا فى شامنا اللهم بارک لنا فى یمننا قالوا یا رسول الله و فى نجدنا فاظنه قال فى الثالثة هنا لک الزلازل و الفتن و بها یطلع قرن الشیطان». و همین روایت را ترمذى در مناقب نقل کرده و مسلم در صحیح خود از قول پیامبر بیان کرده است: «وَ هُوَ (نبى(صلى الله علیه وآله)) مستقبل المشرق یقول رأس الکفر من هاهنا من حیث یطلع قرن الشیطان». بخارى نیز در کتاب الفتن ازابن عمر نقل مى کند: «انه (ص) قام الى جنب المنبر فقال الفتنة هاهنا، الفتنة هاهنا من حیث یطلع قرن الشیطان قرن الشمس». بخارى نیز از ابن عمر نقل مى کند: که پیامبر(صلى الله علیه وآله)در حالى که روبه روى مشرق بود فرمود: «الا انّ الفتنة ها هنا من حیث یطلع قرن الشیطان». مالک در موطأ از ابن عمر نقل مى کند: «رایت رسول اله(صلى الله علیه وآله)یشیر الى المشرق و یقولها ان الفتنه ها هنا ان الفتنه من حیث یطلع قرن الشیطان». مسلم در صحیح خودش از قول پیامبر اسلام نقل مى کند: «رأس الکفر نحوالمشرق». و در یک روایت دیگر آمده است: «الایمان و الکفر قبل المشرق» و «غلظ القلوب و الجفاء فى المشرق و الایمان فى اهل الحجاز». در دو خبر اول مى گوید: طلوع قرن الشیطان از نجد است، بقیه اخبارى که در آن مشرق آمده تفسیر مى کند. که مراد از مشرق همان سرزمین نجد است. چون نجد در شرق مدینه قرار دارد. و برخى از وهابیان به دست و پا افتادند (و مثل آن خبرى که پیامبر به عایشه داد که تو در سرزمین حوأب مى رسى و دیگران حوأب را به جاى دیگرى زدند) حمل بر جاى دیگر کردند و گفتند: مراد از نجد عراق است و بالاتر از حجاز قرار دارد، چون نجد در لغت: الشرف من الارض معنا شده است. این سخن وهابیان مثل دست و پا زدن غریق است، چون نجد اگر مطلق آورده شود و قیدى همراه آن نباشد، منظور از آن از گذشته تا کنون، سرزمین وهابیت است و اهل آن سرزمین را نجدیون و سلطان آنها را سلطان نجد و سلطنت آنها را سلطنت نجدیّه مى خوانند. و از طرفى اهل لغت خلاف نظر آنها را بیان مى کنند، همچنان که قاموس مى گوید: «النجد ما اشرف من الارض... اسفله العراق و الشام و اوّله من جهة الحجاز ذات عرق». چون وهابیت در معناى نجد به همین جمله «الشرف من الارض» اکتفاء کرده، صحاح گوید: «نجد من بلادالعرب و هو الغور والغور تهامة و کل ما ارتفع عن تهامه الى ارض العراق فهو نجد». مصباح گوید: «نجد بلاد معروفة من دیار العرب ممایلى العراق و لیست من الحجاز و ان کانت من جزیرة العرب...» همه اینها دلالت روشن دارد که عراق غیر از نجد است چنان که حجاز و یمن و شام غیر از نجد هستند. این مطلب از روایت هم فهمیده مى شود. ابیوردى الاموى در شعر خود: (فانک ان اعرقت والقلب منجد + ندمت و لم تشمم عراراً و لا زنداً) عراق را مقابل نجد قرار داده که فهمیده مى شود عراق غیر از نجد است. از جمله کسانى که این احادیث را درباره وهابیت دانست شیخ سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب است: وى گوید: «و ممّا یدل على بطلان مذهبکم ما فى الصحیحین رأس الکفر نحوالمشرق...». در آخر سخنانش مى گوید: «اشهد ان رسول الله (صلى الله علیه وآله) لَصادق لقد أدّى الامانة و بلّغ الرسالة». «کشف الارتیاب ص 100 ـ 102». )) پرسیدند، فرمودند: « زلزله آنجا و فتنه ها از آنجااست »

 (( مسند احمد، ج 2، ص 81. ))

 ویا «در آنجا امت شیطان طلوع مى کند» ناظر به همین جریانى باشد که در نجد رخ داد و کسانى نیز از او پیروى کردند. معناى «قرن» بر اساس نوشته،
قاموس

(( قاموس اللغة، ج3، ص382 ماده قرن. ))!

 امت و تابعین رأى او است و یا قوم که تسلط یافتند. از خداوند عزوجل خواهانیم که مسلمین را متحد بگرداند و عزم و اراده آنها را علیه دشمنان قوى نماید و قلوبشان را به هدایت اسلام نورانى گرداند و روزى فهم و بصیرت به آنها عنایت فرماید: همچنین امیدواریم این فرقه، همت خودشان را روى گفت گوى صحیح علمى ـ متّکى بر فهمیدن و فهماندن ـ بگذارند تا شاید خداوند عزّوجل پرده جهل و تعصب را از اذهان آنها برطرف کند چرا که توفیق دهنده فقط او است.


نظر خود را اعلام کنید ()

نوشته شده توسط خون جگر:   وابسته به وب سایت شیعی 14 معصوم  

وهابیت و تحمیل عقائد شنبه 86 اسفند 4  2:31 عصر

 وهابیت عقائد خود را تحمیل میکند

 

تحمیل عقیده

 

از اصول مسلّم اسلام این است، که تعامل فرق مختلف اسلامى با یکدیگر فقط باید از طریق بحث هاى منطقى و دوستانه باشد، حتّى در مورد غیر مسلمین نیز همین دستور داده شده است: (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).(1)

«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما; و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن. پروردگارت، از هر کسى بهتر مى داند چه کسى از راه او گمراه شده است; و او هدایت یافتگان را بهتر مى شناسد».

و نیز مى فرماید: (وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِى أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).(2)



1. نحل، آیه 125.

2. عنکبوت، آیه 46.

[ 46 ]

«با اهل کتاب جز به روشى که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانى از آنان که ستم کردند; و (به آنها) بگویید: ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم، و معبود ما و شما یکى است، و ما در برابر او تسلیم هستیم».

اسلام هرگز اجازه نمى دهد کسى مخالفان خود را به عنوان «جاهلان مشرک» و «اعداءالله» و «اعداء التوحید» و مانند آن خطاب کند، خود را محور اسلام پندارد و چوب کفر و شرک را بر سر همه بکوبد، همان کارى که این جمعیّت در اکثر کتاب هاى خود کرده اند.

مسلمانان در اصول تعلیمات و اعتقادات اسلام با هم مشترکند و علماى اسلام در اصول مسائل فقهى نیز با هم متّفقند، هر چند در شاخ و برگ ها و شرح بعضى از اصول، برداشت هاى مختلفى دارند.

نباید این اختلاف نظرها سبب نزاع، درگیرى و خونریزى گردد، بلکه باید از طریق استدلال هاى منطقى و گفتمان و حوار صحیح، افکار را به هم نزدیک کرد.

وهّابى هاى متعصّب (سلفى ها) به طور کامل در نقطه مخالف این منطق عاقلانه و عادلانه اسلامى قرار دارند. آنها معتقدند باید برداشت خود را در مسأله «شرک و توحید» بردیگران تحمیل کرد، اگر چه از طریق تهدید به قتل و خونریزى و غارت اموال باشد که اسنادش در کتاب هاى بنیان گذار این مذهب موجود است و جلوتر به گوشه اى از آن اشاره شد.

[ 47 ]

هنگامى که به عالمان آنها مى گوییم اگر شما عالم هستید ما هم عالم هستیم و بیش از شما درس خوانده ایم و کتاب نوشته ایم. اگر شما مجتهد هستید ما هم مجتهد هستیم، علماى الازهر و حوزه هاى دینى دمشق و اردن و سایر بلاد اسلامى نیز مجتهدان بسیارى دارد. چه دلیلى دارد که دیگران مجبور باشند عقیده شما را(در باب شرک و توحید)که به طورقطع ازنظرمانادرست است،بپذیرند؟مى گویند حرف همین است که ما مى گوییم و اسلام همین است که ما به آن رسیده ایم!!

شما چه امتیازى بر سایر علماى اسلام دارید که مى خواهید عقیده خود را بر آنها تحمیل کنید، چرا با شلاق دیگران را مى زنید؟! پاسخ منطقى ندارند.

گویى آنها چنین مى پندارند که بر قلّه علم و ایمان نشسته اند و همه در درّه جهل و بى خبرى فرو رفته اند!

این چیزى است که در دنیاى امروز هیچ کس آن را نمى پسندد و جایگاهى براى آن در میان مسلمین نیست.

به همین دلیل مى گوییم آنها به پایان عمرشان نزدیک شده اند.


نظر خود را اعلام کنید ()


نگاشته های وب
ابن تیمه منکر فضائل آْ ل رسول (ع)
[عناوین آرشیوشده]

شنبه 103 آذر 3

امروز:   15   بازدید

دیروز:      بازدید

منوی کاربری

صفحه اول

آشنائی با ما

ارتباط با ما

ورود به بخش مدیریت

آشنائی با ما

لوگوی وب

اوقات شرعی

وضعیت در یاهو

یــــاهـو

لوگوی دوستان



نوای ما

آرشیو مطالب

عقائد وهابی ها[8] . وهابیت و ضدیت با قرآن[6] . پرسش و پاسخ[5] . جنایات وهابیت (فیلم-عکس)[3] . سازمان ها ، شخصیت ها و تشکلات وهابی ها[3] . وهابیت و تشابهات آن با خوارج[2] .

آرشیو مطالب

جنایات
ضدیت با قرآن و سیره رسول
سازمان ها و شخصیت های وهابی
زمستان 1386

اشتراک با ما

 

طراحی قالب با وب سایت شیعی 14 معصوم

14masom.orq.ir

تعداد   115356   بازدید


 مبارزه با وهابیت*فتنه*